ناصرخسرو پس از بازگشت از سفر طولانیاش یادداشتهای خود را گردآوری کرده و سفرنامه مشهورش را تنظیم کرد. این سفرنامه برخلاف سایر نوشتههای ناصرخسرو، رنگ و بویی از باطنیگری ندارد. ناصرخسرو سفرنامهاش را از شغلش و علت کنارهگیری از این شغل و خوابی که مسیر زندگی او را تغییر داده، آغاز میکند. در ادامه مسیری که طی کرده، شهرهایی که دیده و حوادثی را که از سرگذرانده به تفصیل شرح میدهد و با شرح بازگشت از سفر به بلخ در سال 444 قمری به گزارش خود پایان میدهد.
از امتیازاتی که پژوهشگران و محققان برای سفرنامه ناصر خسرو برشمردهاند، نثر ساده و روان آن است که با استفاده از آن به توصیف و شرح دقیق دیدهها و شنیدههای خود میپردازد. ناصرخسرو اطلاعات فراوانی را در اختیار خواننده میگذارد و او را با جغرافیای شهرها، آداب و رسوم دینی و اجتماعی، سازمانهای اداری و عادات و آداب و رسوم مردم آشنا میکند.
مجموع این دلایل موجب شده تا کتاب پربار ناصرخسرو پس از هزار سال خواندنی و مفهوم باشد و مردمانی از کشورهای گوناگون به آن اقبال نشان دهند. به طوری که سفرنامه ناصرخسرو تاکنون بارها به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، عربی و ترکی منتشر شده و محققان بسیاری بر آن تحقیق و پژوهش کردهاند.
برگهایی از سفرنامه پربار ناصرخسرو
سفر ناصرخسرو از مرو آغاز میشود. او از این شهر به سرخس، نیشابور، جوین، بسطام، دامغان، سمنان، ری، قوهه و قزوین میرود و از راه بیل، قپان، خرزویل و خندان به شمیران میرسد. از آنجا به سراب و سعیدآباد میرود و به تبریز میرسد. سپس از راه مرند، خوی، برکری، وان، وسطان، اخلاط، بطلیس، قلعه قف انظر، جایگاه مسجد اویس قرنی، ارزن، میافارقین، به آمد در دیار بکر وارد میشود.
از آنجا با گذشتن از شهرهای شام مانند حلب به بیروت، صیدا، صور و عکا میرود. سپس از راه حیفا به بیتالمقدس میرسد. ناصرخسرو از قدس به مکه و مدینه میرود و از راه شام به قدس بازمیگردد و راه مصر را در پیش میگیرد. او از قاهره، اسکندریه و قیروان دیدن میکند و از راه دریا به زیارت مکه و مدینه میرود.
سپس از همان راه باز میگردد و از راه آبی نیل با کشتی به اسیوط، اخیم، قوص و آسوان در مصر میرود. او از برخی شهرهای سودان بازدید میکند و از راه دریای سرخ به جده و مکه میرود و شش ماه را در کنار خانه خدا میماند. از مکه به سوی لحسا و سپس بصره میرود و به عبادان یا آبادان میرسد. آنگاه به بندر مهروبان میرود و از آنجا به ارجان در نزدیکی بهبهان میرسد و به لردگان، خانلنجان و اصفهان وارد میشود. سپس از نایین، طبس، قاین میگذرد تا در پایان سفر به بلخ برسد.
این سفر طولانی و پرماجرا، دیدهها و شنیدهها و تجربیات فراوانی را با خود به همراه دارد. از آداب و رسوم اجتماعی و مناسک دینی مردم دیاری تا معماری و جغرافیا و تاریخ شهرهای آن روزگاران. نمونههای از توصیفات ناصرخسرو از شهرهایی که دیده و ماجراهایی که پشت سرگذاشته را در این بخش از گزارش بیان میکنیم.
توصیف ناصرخسرو از طرابلس و شهر پیامبر (ص)
ناصرخسرو سفرنامهنویس در توصیف شهر طرابلس چنین مینویسد: «... و مساحت شهر هزار ارش است. در هزار ارش، همه چهار پنج طبقه و شش نیز هم هست. و کوچهها و بازارها نیکو و پاکیزه که گویی هریکی قصری است آراسته... و در میان شهر مسجدی آدینه عظیم پاکیزه و نیکو آراسته و حصین. و در ساحت مسجد قبهای بزرگ ساخته و در زیر قبه حوضی است از رخام و در میانهش فوارهای برنجین برآمده، و در پاژه آن مشرعهای ساخته است که به پنج نایژه آب بسیار بیرون میآید که مردم برمیگیرند.»
و در توصیف مدینه، شهر پیامبر (ص) مینویسد: «مدینه رسولالله(ص) شهری است برکناره صحرایی نهاده و زمین نمناک و شوره دارد و آب روان است اما اندک و خرماستان است. و انجا قبله سوی جنوب افتاده است. و مسجد رسولالله در پهلوی منبر مسجد است. چون رو به قبله نمایند جانب چپ چنانکه چون خطیب از منبر ذکر پیغمبر - علیهالسلام- کند و صلوات دهد روی به جانب راست کند و اشاره به مقبره کند.»
اصفهان، شهر جویهای روان
ناصرخسرو در توصیف مکانهای دیدنی شهر اصفهان گزارش کاملی ارائه میدهد و مینویسد: «...و شهر دیواری حصین بلند دارد و دروازهها و جنگگاهها ساخته و برهمه بارو و کنگره ساخته. و در شهر جویهای اب روان و بناهای نیکو و مرتفع. و در میان شهر مسجد آدینه بزرگ نیکو. و باروی شهر را گفتند سه فرسنگ و نیم است و اندرون شهر، همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم، و بازارهای بسیار. و بازاری دیدم از ان صرافان که اندر او دویست مرد صراف بود. و هر بازاری در بندی و دروازهای و همه محلتها و کوچهها را همچنین دربندها و دروازههای محکم و کاروانسراهای پاکیزه بود. و کوچهای بود که آن را کوطراز میگفتند. و درآن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هریک بیاعان و حجرهداران بسیار نشسته.»
دفترزندگی پرآشوب ناصرخسرو قبادیانی
ناصرخسرو غرق در جاه و مال و آسایش، پس از گذر از میانه عمر و در سراشیبی مرگ، احساس ملال و بیهودگی میکند. از راه رفته خود احساس پشیمانی. با ناامیدی شغل خود را رها کرده و به گوشهای میرود و تا یک ماه به شرابخواری و مستی میگذراند تا این خواب را میبیند.
«شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت: چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم ایل کند؟ اگر به هوش باشی بهتر... من جواب گفتم که: حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب دادی: در بیخودی و بهوشی راحتی نباشد. حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید. گفتم که: من این از کجا آرم؟ گفت: جوینده یابنده باشد و پس سوی قبلت اشارت کرد و دیگر سخن نگفت.» همین خواب مسیر زندگی مردی را که چهل سال را در غفلت و بیخبری گذرانده بود، تغییر میدهد.
پس از آن ناصر خسرو به همراه برادر خود راهی سفر حج میشود. چهاربار حج به جا میآورد و سرانجام پس از سفر هفت ساله خود بازمیگردد و سفرنامه مشهور خود را مینویسد.
وی سرانجام در سال 481 قمری در یمگان از توابع بدخشان از این جهان رخت بربست.
موضوعات مرتبط: <-CategoryName- ><-CategoryName- >
برچسبها: